آن موقع ها که هَشتحَرفی را در بلاگفا شروع کردم هفده ساله بودم. امروز بیست و سه سال دارم؛ یعنی، شش سال پیش تا به الان. اکثر بلاگرهای آن دوران رفته اند، عده ای هنوز مینویسند و خوانده میشوند و عده ای هم مینویسند و خوانده نمیشوند. به فنا رفتن بلاگفا، نابلدی بیان و شبکه های مجازی جدید همه بهانه هایی بودند برای نابودی وبلاگنویسی؛ اما، فقط بهانه بودند. انسان ها همین هستند که هستند. طبیعی ست خلوت شدن دنیای وبلاگ ها.
برای نوجوان هفده سالهی آن موقع و جوانک بیست و سه سالهی امروز، که اواخر دوران طلایی وبلاگ نویسی، نوشتنش را شروع کرده، بعد از شش سال، دل کندن از این محیط دشوار نیست؛ اما، آسان هم نیست. شیرین ترین لحظات وبلاگ نویسیم وقت هایی بود که بزرگ ترهای بلاگستان برایم کامنت میگذاشتند و یا لینک پستم را در آرشیوشان میدیدم. مثلا راهنمایی های نیکولا، وقتی که درگیر بزرگ ترین تصمیم زندگیم بودم یا تشویق قناری معدن به خاطر داستان دو خطی ای که نوشته بودم یا وقتی گوریل صدای سه تارم را پسندید یا... به هرحال اعتماد به نفسی که اینها به من میدادند را هیچکدام از اطرافیانم از پسش برنمیآمدند. حقیقت این است که آدم های واقعی زندگی من کاملا با آنچه که در فکرم میگذشت، مخالف بودند و وارونه فکر میکردند؛ اما، اینجا آدمهایی بودند که میفهمیدند.
فعالیتم در طول دوران وبلاگنویسی به دو موضوع سیاسی و اقتصادی خلاصه شد. خیلی کم پیش آمد که پا فراتر از این دو حوزه گذاشته باشم. در اصل چیزهایی را نوشتم که مطالعه ی وسیع و اندک تجربه ای در موردشان داشتم. گاهی هم جسارتی کردم و از دوست داشتن نوشتم که خب از اهلش، طلب پوزش دارم.
مدتهاست که میخواهم دیگر ننویسم.
امروز در اواسط مرداد ماه نودوهفت، هَشتحَرفی تمام میشود.
برچسب : نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 67