#بیست_و_دو_سالگی

ساخت وبلاگ

تفاوت های من هیجده ساله با من بیست و دوساله در این هاست که نسبت به جمع خوش بین تر و نسبت به فرد، به شدت بدبین شده ام. چاقو فروش با پزشک برایم تفاوتی ندارند. پیرمرد هشتادساله با کودک پنج ساله تفاوتی برایم ندارند. رئیس شورای شهر با سرباز نگهبان کنار کلانتری فرقی برایم ندارند. حتی همان روابط عادی و ساده با جنس مخالف به شدت محدود شده. آرام تر و با حوصله تر شده ام. به دوران کودکیم بازگشتم و سعی میکنم تخیل ها و خوشی ها و خاطرات آن موقع را زنده کنم. از ارتفاع که نمیترسم هیچ، گاهی با یک طناب بین زمین و هوا آویزانم و آن پایین پر از صخره هایی ست که اگر کمی حواسم نباشد تکه تکه ام میکنند. موقع رانندگی آنقدر لم میدهم که انگار پشت بنز نشسته ام و نزدیک بود جریمه هم بشوم به خاطرش که با پا در میانی خودم(!) حل شد. بیشتر از دوچرخه استفاده میکنم و پیاده گز میکنم و عشق ماشین از سرم پریده. برایم مهم نیست از سرما یخ زدن و از گرما پختن، حسش نمیکنم. شکمو نیستم، از کم سن ترین فرد خانواده هم تغذیه ام کمتر شده. بیشتر فوتبال تماشا میکنم و به نظرم فوتبال، معجزه ی قرن بیست، بیست و یک، بیست و دو و الی آخر است. بیشتر و خیلی بیشتر از همه ی اطرافیانم علاقه به حضور در بین مردم را دارم، آنقدر که صف نانوایی برایم حکم یک مهمانی مجلل دارد و حقیقتا لذت میبرم. از قضاوت نادرست و زودهنگام بقیه در موردم اذیت نمیشوم و بیشتر از اینکه برایشان مهم بوده ام کیف میکنم. رابطه ی دوستانه ام را در لحظه نابود میکنم و اصلا برایم مهم نیست چه کسی را از دست میدهم و از چه امتیازی ممکن است محروم شوم. از خوشحالی دیگران خوشحال نمیشوم و از ناراحتیشان هم ناراحت نخواهم شد. عمده ی اعتقاداتم را کنار گذاشته ام و الان احساس راحتی و رضایت بیشتری دارم. 

همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : بیستودوسالگی, نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت: 15:35