دید موسی یک شبانی را

ساخت وبلاگ

     آن موقع‌ها خیلی داغ‌تر و پرجنب‌وجوش‌تر از الان بودم. یک سری چیزها را ندیده بودم و درک نکرده بودم. متاسفم که امروز به این وضع افتاده‌ام و از آن نگاه با منطق ریاضی‌ام به جایی رسیده‌ام که ثابت کنم جمع اضداد ممکن است. صحنه‌ی اجرا آدم را عوض می‌کند. همین چند وقت پیش راضی شدم بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنم که بدتر نباشد. این ظلم بزرگی بود در حق خودم.

     اصلا از بحث خارج شدم. میگفتم که سرکلاس نشسته بودیم و من آن موقع‌ها خیلی داغ‌تر و تندتر از الان بودم. کسی که تدریس میکرد مطلبی را مطرح کرد و من با همان روحیه‌ی اعتراضی، عصبی دستم را بلند کردم، اجازه گرفتم و بلند شدم و با صدای بلند گفتم:«آقا من با شما مخالفم. حرفی که میزنید اساسا با منطقی که ادعاش رو کردید، سازگار نیست. چرا همچین اتفاقی بیفته؟» و منتظر بودم که بگوید چه خوب و آیا دلیل موجهی برای مخالفتت داری؟ و یا اینکه عصبانی بشود و مثلا بگوید بنشین سرجایت ببینم بچه پررو! اما، او آرام به چشم هایم نگاه کرد و بیخیال گفت:«طبیعیه. اختلاف نظر داریم و طبیعیه». آب سردی بود بر آتش و تندی آن موقعم و گفتم ای موسی دهانم دوختی، وز پشیمانی تو جانم سوختی، جامه را بدریدم و آهی کردم تفت، سر نهادم اندر بیابانی و رفت (لکن مولانا جوری شعر نگوید که نشود "رفت" را "رفتم" کرد). نشستم و برعکس همیشه که همه ی حضار با مشابه این اتفاق میزدند زیر خنده و مسخره بازی در می آوردند، همه ساکت شده بودند. همه غوطه ور در اختلاف نظرهایشان.

همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : موسی,شبانی, نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 44 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 21:01