سیانور

ساخت وبلاگ

سیانور را دوبار دیدم. یعنی هر فیلمی در هر دوره ای از اکران که از قبل در مجله ی ۲۴ پرونده اش باز شده باشد و منتقدان نقد سینماییش کرده باشند دو بار میبینم. 

«سیانور» بهروز شعیبی، فوق العاده ترین و در نوع خودش قطعا بی نظیر ترین فیلم ایرانی ست که بعد از «دربند» پرویز شهبازی دیده ام. ساخت فیلم تاریخی، سیاسی در ایران برعکس غرب، کم بوده و شاید اصلا نبوده و میتوان سیانور را گامی نو در این وادی دانست. به جز شخصیت امیر فخرا ، رابطه اش با هنگامه و اتفاق انتهای فیلم بقیه ی شخصیت ها و اتفاقات، تاریخی و مستند هستند. طراحی و ساخت فضای دهه ی پنجاه با آن دقت و ظرافت، سردی و دلمردگی حاکم بر آن(جز تصویر شارپ رستوران یا کافه ای که مربوط به زمان گذشته بود.) کیفیت فیلم را چندین برابر کرده بود. طراح های صحنه معتقدند که طراحی سال های خیلی دور بسیار راحت تر از طراحی سال های نزدیک است، به این خاطر که  در طراحی سال های دور همه چیز باید از صفر شروع شود و تمام فضا تغییر کند؛ اما، سال های نزدیک به خاطر وجود داشتنش در ذهن مخاطب بسیار سخت تر  است. پس از این لحاظ به نظر بنده شاهکار طراح بود.

از طرف دیگر فیلمِ بی انصافی نبود و همچنین شخصیت ها خاکستری بودند؛ به عنوان نمونه، ما شاهد ساواکی های معروف فیلم ها که همگی احمق هستند و اغلبشان شکم های گنده دارند نبودیم. شاهد آن شکنجه های عجیب و غریب مثل جوجه کردن هم نبودیم و شکنجه در شکستن انگشت و فشار دادن زخم خلاصه شده بود و به نظر صحیح تر و منصفانه تر بود.

اما موضوعی که در طول تماشای فیلم مرا مشغول کرده بود و گمان میکنم نویسنده و کارگردان هم به نحوی همین را میخواستند، مسئله ی ترور بود. دو ترور موفق آمریکایی ها و شهید شریف واقفی و ترور ناموفق شهید صمدیه لباف میتوانست بیننده را به این سو ببرد که  آیا ترور خوب و بد داریم؟ که در این رابطه در آینده توضیح میدهم؛ هرچند آخرش هم نتیجه ای نمیگیرم؛ اما، در رابطه با موضوع بعدی یعنی «دشمن شناسی وارونه» که ما نمونه اش را امروز بسیار میبینیم؛ فیلم دیالوگ ها و صحنه های نابی داشت. صحنه ای که مرتضی صمدیه لباف در عین مهارت بالا در تیر اندازی موقع ترورش دست به اسلحه نمیبَرد ، آنجا که شریف واقفی قصد دارد که بدون اسلحه به گفتگو برود در عین حال که میداند رفقای قدیمیش دست به تصفیه شان خوب است و آن هنگام که دست خالیش از جیب خارج میشود و بلافاصله بعد ترور میشود، همگی نشان دهنده ی این مهم است که سازمانِ به مرور تغییر ایدئولوژی داده ی مجاهدین خلق، دچار دشمن شناسی وارونه شده است. وقتی بهمنش از مرتضی میپرسد که چرا مقابله به مثل نکرده است(چرا نکشتیشون؟)، پاسخ این است که:«اونوقت چه فرقی داشتم باهاشون؟» و بهمنش باز میگوید:«تیمسار زندی پور رو میزنی ولی افراخته(تروریست) رو نه!» اینجا داستان روشن میکند که دشمن اصلی برای صمدیه لباف و همچنین شریف امپریالیسم و شاه بوده اند(همانطور که صمدیه لباف قبلا در ترور زندی پور دست داشته و ترور او را بد نمیدانسته اما تقی شهرام هر تروری را موجه قلمداد میکرده)، نه کسانی که روزی دوستانشان بوده اند و حالا اعتقادشان با آن ها متفاوت است. این دشمن شناسی وارونه و تصفیه ها که به جان مجاهدین خلق افتاد؛ پیامد مارکسیست شدن و تغییر ایدئولوژیشان بود. ما هم امروز با افتادن در ورطه ی افراط و تفریط شاید به همین سو میرویم؛ هرچند به نظرم در ترور سعید حجاریان سال ها پیش همچین مساله ای را تجربه کردیم.

آخرین پاراگراف هم این باشد که  صمدیه لباف را مظلوم تر از شریف واقفی دیدم. همانجایی که علی رغم رتبه ی بالاتر شریف در چارت سازمانی، هنگام نماز به صمدیه اقتدا میکند و همانجا که در انفردای قبل اعدام از موسی میگفت و همانجا که با افراخته به خاطر جدا شدنش از «بچه مسلمون» ها سخن میگفت و همانجا که از ترور شریف مطلع شد.

همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : سیانور,سیانور فیلم,سیانور خودکشی, نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 40 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 6:15